معنی watch به فارسی, پاییدن، دیدبان، پاسداری، کشیک، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی، ساعت، مراقبت کردن، مواظب بودن، بر کسی نظارت کردن، پاسداری کردن.
確定! 回上一頁